X میرنیوز نکس وان کلیپ ویدیاب کلیپ جدید ویدجین
loading...

گاتاهای | بزرگترین مرجع شعر

گاتاهای مرجع شعر قصیده،شعر نو،شعر عاشقانه،شعر مثنوی،شعر سپید،شعر قالب نیمایی،شعر غزل،شعر قطعه،شعر ترجیع بند،شعر ترکیب بند،شعر رباعی،شعر دو بیتی،شعر تصنیف و شعر چهارپاره میباشد.

آخرین شعر ها

قصیده زلف ترا جیم که کرد؟ آن که کرد

زلف ترا جیم که کرد؟ آن که کرد

خال ترا نقطهٔ آن جیم کرد

وآن دهن تنگ تو گویی کسی

دانگکی نار به دو نیم کرد

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2317

قصیده مرد مرادی، نه همانا که مرد

مرد مرادی، نه همانا که مرد

مرگ چنان خواجه نه کاری‌ست خرد

جان گرامی به پدر باز داد

کالبد تیره به مادر سپرد

آن ملک با ملکی رفت باز

زنده کنون شد که تو گویی: بمرد

کاه نبد او، که به بادی پرید

آب نبد او، که به سرما فسرد

شانه نبود او، که به مویی شکست

دانه نبود او، که زمینش فشرد

گنج زری بود در این خاکدان

کاو دو جهان را به جوی می‌شمرد

قالب خاکی سوی خاکی فکند

جان و خرد سوی سماوات برد

جان دوم را، که ندانند خلق

مصقله‌ای کرد و به جانان سپرد

صاف بد آمیخته با درد می

بر سر خم رفت و جدا شد ز درد

در سفر افتند به هم، ای عزیز

مروزی و رازی و رومی و کرد

خانهٔ خود باز رود هر یکی

اطلس کی باشد همتای برد؟

خامش کن چون نقط، ایرا ملک

نام تو از دفتر گفتن سترد

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2137

قصیده چون بچهٔ کبوتر منقار سخت کرد

چون بچهٔ کبوتر منقار سخت کرد

هموار کرد پرّ و بیوکند مویِ زرد،

کابوک را نخواهد و شاخ آرزو کند

وز شاخ سوی بام شود باز گردگرد

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 228

قصیده حاتم طایی تویی اندر سخا

حاتم طایی تویی اندر سخا

رستم دستان تویی اندر نبرد

نی، که حاتم نیست با جود تو راد

نی، که رستم نیست در جنگ تو مرد

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2229

قصیده از دوست بهر چیز چرا بایدت آزرد؟

از دوست بهر چیز چرا بایدت آزرد؟

کین عیش چنین باشد گه شادی و گه درد

گر خوار کند مهتر، خواری نکند عیب

چون بازنوازد، شود آن داغ جفا سرد

صد نیک به یک بد نتوان کرد فراموش

گر خار بر اندیشی خرمانتوان خورد

او خشم همی گیرد، تو عذر همی خواه

هر روز به نو یار دگر می‌نتوان کرد

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 238

قصیده چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:

چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:

تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد

هر آن که ایزدش این چهار روزی کرد

سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2296

قصیده جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد

جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد

برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد

درست و راست کناد این مثل خدای ورا

اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد

خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد

که گاه مردم شادان و گه بود ناشاد

... این مصرع ساقط شده ...

خدای چشم بد از ملک تو بگرداناد

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 253

قصیده شاد زی با سیاه چشمان، شاد

شاد زی با سیاه چشمان، شاد

که جهان نیست جز فسانه و باد

زآمده شادمان بباید بود

وز گذشته نکرد باید یاد

من و آن جعد موی غالیه بوی

من و آن ماهروی حورنژاد

نیک بخت آن کسی که داد و بخورد

شوربخت آن که او نخورد و نداد

باد و ابر است این جهان، افسوس!

باده پیش آر، هر چه باداباد

شاد بوده‌ست از این جهان هرگز

هیچ کس؟ تا از او تو باشی شاد

داد دیده‌ست از او به هیچ سبب

هیچ فرزانه؟ تا تو بینی داد

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2998

قصیده ای روی تو چو روز دلیل موحدان

ای روی تو چو روز دلیل موحدان

وی موی تو چنان چو شب ملحد از لحد

ای من مقدم از همه عشاق، چون تویی

مر حسن را مقدم، چون از کلام قد

مکی به کعبه فخر کند، مصریان به نیل

ترسا به اسقف و علوی بافتخار جد

فخر رهی بدان دو سیه چشمکان توست

کآمد پدید زیر نقاب از بر دو خد

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 240

قصیده دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی

دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی

آرام و طرب رامده از طبع جدایی

صد بار فتادست چنین هر ملکی را

آخر برسیدند به هر کام روایی

آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ

داند که: تو با شیر به شمشیر درآیی

این کار سمایی بد، نه قوت انسان

کس را نبود قوت به کار سمایی

آنان که گرفتار شدند از سپه تو

از بند به شمشیر تو یابند رهایی

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 257

قصیده پیشم آمد بامداد آن دلبر از راه شکوخ

پیشم آمد بامداد آن دلبر از راه شکوخ

با دو رخ از شرم لعل و با دو چشم از سحر شوخ

آستین بگرفتمش، گفتم که: مهمان من آی

داد پوشیده جوابم: مورد و انجیر و کلوخ

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 243

قصیده ای بر همه میران جهان یافته شاهی

ای بر همه میران جهان یافته شاهی

می خور، که بد اندیش چنان شد که تو خواهی

می خواه، که بدخواه به کام دل تو گشت

وز بخت بد اندیش تو آورد تباهی

شد روزه و تسبیح و تراویح به یک جای

عید آمد و آمد می و معشوق و ملاهی

چون ماه همی جست شب عید همه خلق

من روی تو جستم، که مرا شاهی و ماهی

مه گاه بر افزون بود و گاه به کاهش

دایم تو برافزون بوی و هیچ نکاهی

میری به تو محکم شد و شاهی به تو خرم

بر خیره ندادند ترا میری و شاهی

خورشید روان باشی، چون از بر رخشی

دریای روان باشی، چون از بر گاهی

آن ها که همه میل سوی ملک تو کردند

اینک بنهادند سر از تافته راهی

دام طمع از ماهی در آب فگندند

نه مرد به جای آمد و نه دام و نه ماهی

مهتر نشود، گر چه قوی گردد کهتر

گاهی نشود، گر چه هنر دارد، چاهی

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 289

قصیده همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع

همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع

همی بدادی تا در ولی نماند فقیر

بسا کسا که بره‌ست و فرخشه بر خوانش

بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر

مبادرت کن و خامش مباش چندینا

اگرت بدره رساند همی به بدر منیر

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 277

قصیده مهر مفگن برین سرای سپنج

مهر مفگن برین سرای سپنج

کین جهان پاک بازیی نیرنج

نیک او را فسانه واری شو

بد او را کمرت سخت بتنج

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2285

قصیده چاکرانت به گه رزم چو خیاطانند

چاکرانت به گه رزم چو خیاطانند

گرچه خیاط نیند، ای ملک کشور گیر

به گز نیزه قد خصم تو می‌پیمایند

تا ببرند به شمشیر و بدوزند به تیر

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 239

قصیده چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت

چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند

انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

گفتا که: که را کشتی تا کشته شدی زار؟

تا باز که او را بکشد؟ آن که تو را کشت

انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس

تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2454

قصیده وقت شبگیر بانگ نالهٔ زیر

وقت شبگیر بانگ نالهٔ زیر

خوشتر آید به گوشم از تکبیر

زاری زیر و این مدار شگفت

گر ز دشت اندر آورد نخجیر

تن او تیر نه، زمان به زمان

به دل اندر همی‌گذارد تیر

گاه گریان و گه بنالد زار

بامدادان و روز تا شبگیر

آن زبان‌آور و زبانش نه

خبر عاشقان کند تفسیر

گاه دیوانه را کند هشیار

گه به هشیار برنهد زنجیر

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 263

قصیده آخر هر کس از دو بیرون نیست

آخر هر کس از دو بیرون نیست

یا برآوردنی‌ست، یا زدنی‌ست

نه به آخر همه بفرساید؟

هرکه انجام راست فرسدنی‌ست

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 261

قصیده بود اعور و کوسج و لنگ و پس من

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 236

قصیده بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی

بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی

کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوی

این ایغده سری به چه کار آید ای فتی

در باب دانش این سخن بیهده مگوی

تا صبر را نباشد شیرینی شکر

تا بید را نباشد بویی چو دار بوی

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 246

قصیده آی دریغا! که خردمند را

آی دریغا! که خردمند را

باشد فرزند و خردمند نی

ور چه ادب دارد و دانش پدر

حاصل میراث به فرزند نی

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 259

قصیده کسی را چو من دوستگان می چه باید؟

کسی را چو من دوستگان می چه باید؟

که دل شاد دارد بهر دوستگانی

نه جز عیب چیزیست کان تو نداری

نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 241

قصیده مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟

برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟

که: حیف باشد روح القدس به سگبانی

به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم

به جرم حسن چو یوسف اسیر زندانی

بسی نشستم من با اکابر و اعیان

بیازمودمشان آشکار و پنهانی

نخواستم ز تمنی مگر که دستوری

نیافتم ز عطاها مگر پشیمانی

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 234

قصیده آن که نماند به هیچ خلق خدای است

آن که نماند به هیچ خلق خدای است

تو نه خدایی، به هیچ خلق نمانی

روز شدن را نشان دهند به خورشید

باز مر او را به تو دهند نشانی

هر چه بر الفاظ خلق مدحت رفته‌ست

یا برود، تا به روز حشر تو آنی

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 291

قصیده بوی جوی مولیان آید همی

بوی جوی مولیان آید همی

یاد یار مهربان آید همی

ریگ آموی و درشتی راه او

زیر پایم پرنیان آید همی

آب جیحون از نشاط روی دوست

خنگ ما را تا میان آید همی

ای بخارا! شاد باش و دیر زی

میر زی تو شادمان آید همی

میر ماه است و بخارا آسمان

ماه سوی آسمان آید همی

میر سرو است و بخارا بوستان

سرو سوی بوستان آید همی

آفرین و مدح سود آید همی

گر به گنج اندر زیان آید همی

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2108
صفحه قبل 1 2 3 4 5 6 7 صفحه بعد

تعداد صفحات : 7

تبلیغات
محل تبلیغات
موضوعات

انواع شعر

لیست شاعر ها

آمار سایت
  • کل مطالب : 995
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 21
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 242
  • آی پی دیروز : 215
  • بازدید امروز : 562
  • باردید دیروز : 524
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 14
  • بازدید هفته : 4,563
  • بازدید ماه : 16,523
  • بازدید سال : 140,510
  • بازدید کلی : 730,910