X میرنیوز نکس وان کلیپ ویدیاب کلیپ جدید ویدجین
loading...

گاتاهای | بزرگترین مرجع شعر

گاتاهای مرجع شعر قصیده،شعر نو،شعر عاشقانه،شعر مثنوی،شعر سپید،شعر قالب نیمایی،شعر غزل،شعر قطعه،شعر ترجیع بند،شعر ترکیب بند،شعر رباعی،شعر دو بیتی،شعر تصنیف و شعر چهارپاره میباشد.

آخرین شعر ها

قصیده چو در پاش گردد به معنی زبانم

چو در پاش گردد به معنی زبانم

رسد مرحبا از زمین و زمانم

به صورت و نوا و بصیت معانی

طرب بخش روحم، فرحزای جانم

خرد در بها نقد هستی فرستد

گهرهای رنگین چو زاید ز کانم

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 273

قصیده چون گسی کردمت بدستک خویش

چون گسی کردمت بدستک خویش

گنه خویش بر تو افگندم

خانه از روی تو تهی کردم

دیده از خون دل بیاگندم

عجب آید مرا ز کردهٔ خویش

کز در گریه‌ام، همی خندم

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 272

قصیده اگر امیر جهاندار داد من ندهد

اگر امیر جهاندار داد من ندهد

چهار ساله نوید مرا که هست خرام

همه نیوشهٔ خواجه به نیکویی و به صلح

همه نیوشهٔ نادان به جنگ و کار نغام

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 259

قصیده دریغ آن که گرد کرد با رنج

دریغ آن که گرد کرد با رنج

کزو نیست بهر من جز سوتام

هلا! رودکی از کس اندر متاب

بکن هر چه کردنیست بامدام

که فرغول برندارد آن روز

که بر تخته ترا سیاه شود فام

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 263

قصیده دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام

دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام

بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام

یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند

دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام

دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند

دریغم آید چون بر رهیت عاشق نام

مرا دلیست که از غمگنی چو دور شود

به غمگنان شود و غم فراز گیرد وام

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 269

قصیده کسان که تلخی زهر طلب نمی‌دانند

کسان که تلخی زهر طلب نمی‌دانند

ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال

تو را که می‌شنوی طاقت شنیدن نیست

مرا که می‌طلبم خود چگونه باشد حال؟

شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی

به دور لاله به کف برنهاده به، زیغال

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2399

قصیده می لعل پیش آر و پیش من آی

می لعل پیش آر و پیش من آی

به یک دست جام و به یک دست چنگ

از آن می مرا ده، که از عکس او

چو یاقوت گردد به فرسنگ سنگ

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 272

قصیده زان می، که گر سرشکی ازان درچکد به نیل

زان می، که گر سرشکی ازان درچکد به نیل

صدسال مست باشد از بوی او نهنگ

آهو به دشت اگر بخورد قطره‌ای ازو

غرنده شیر گردد و نندیشد از پلنگ

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 273

قصیده بسا که مست در این خانه بودم وشادان

بسا که مست در این خانه بودم وشادان

چنان که جاه من افزون بد از امیر و ملوک

کنون همانم و خانه همان و شهر همان

مرا نگویی کز چه شده‌ست شادی سوک؟

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 250

قصیده ای لک، ار ناز خواهی و نعمت

ای لک، ار ناز خواهی و نعمت

گرد درگاه او کنی لک و پک

یخچه بارید و پای من بفسرد

ورغ بر بند یخچه را ز فلک

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 266

قصیده رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور

رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور

به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش

پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال

که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 247

قصیده کاروان شهید رفت از پیش

کاروان شهید رفت از پیش

وآن ما رفته گیر و می‌اندیش

از شمار دو چشم یک تن کم

وز شمار خرد هزاران بیش

توشهٔ جان خویش ازو بربای

پیش کایدت مرگ پای آگیش

آن چه با رنج یافتیش و به ذل

تو به آسانی از گزافه مدیش

خویش بیگانه گردد از پی سود

خواهی آن روز؟ مزد کمتر دیش

گرگ را کی رسد ملامت شاة

باز را کی رسد نهیب شخیش

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2399

قصیده گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی

گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی

تاخلق جهان را بفگندی به خلالوش

کافور تو بالوس بود، مشک تو باناک

بالوس تو کافور کنی دایم مغشوش

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 256

قصیده گر نه بدبختمی، مراکه فگند؟

گر نه بدبختمی، مراکه فگند؟

به یکی جاف جاف زود غرس

او مرا پیش شیر بپسندد

من نتاوم برو نشسته مگس

گرچه نامردم است، مهر و وفاش

نشود هیچ از این دلم یرگس

گیردی آب جوی رز پندام

چون بود بسته بنک راه ز خس

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2251

قصیده همی برآیم با آن که برنیاید خلق

همی برآیم با آن که برنیاید خلق

و برنیایم با روزگار خورده کریز

چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان

چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 233

قصیده چون سپرم نه میان بزم به نوروز

چون سپرم نه میان بزم به نوروز

درمه بهمن بتاز و جان عدو سوز

باز تو بی رنج باش وجان تو خرم

بانی و با رود و با نبیذ فنا روز

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 244

قصیده زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز

زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز

زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز

اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند

فدای دست قلم باد دست چنگ نواز

تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب

چنانکه داد و سخاوت به تو گرفت فراز

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2112

قصیده روی به محراب نهادن چه سود؟

روی به محراب نهادن چه سود؟

دل به بخارا و بتان طراز

ایزد ما وسوسهٔ عاشقی

از تو پذیرد، نپذیرد نماز

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2653

قصیده زندگانی چه کوته و چه دراز

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه به آخر بمرد باید باز؟

هم به چنبر گذار خواهد بود

این رسن را، اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدت زی

خواهی اندر امان به نعمت و ناز

خواهی اندک‌تر از جهان بپذیر

خواهی از ری بگیر تا به طراز

این همه باد و بود تو خواب است

خواب را حکم نی، مگر به مجاز

این همه روز مرگ یکسانند

نشناسی ز یک دگرشان باز

ناز، اگر خوب را سزاست به شرط

نسزد جز تو را کرشمه و ناز

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2613

قصیده زیرش عطارد، آن که نخوانیش جز دبیر

زیرش عطارد، آن که نخوانیش جز دبیر

یک نام او عطارد و یک نام اوست تیر

عاجز شود ز اشک دو چشم و غریو من

ابر بهارگاهی و بختور در مطیر

گیتی چو گاو نیک دهد شیر مر ترا

خود باز بشکند به کرانه خنور شیر

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 233

قصیده مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود

مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود

نبود دندان، لا بل چراغ تابان بود

سپید سیم زده بود و در و مرجان بود

ستارهٔ سحری بود و قطره باران بود

یکی نماند کنون زآن همه، بسود و بریخت

چه نحس بود! همانا که نحس کیوان بود

نه نحس کیوان بود و نه روزگار دراز

چه بود؟ منت بگویم: قضای یزدان بود

جهان همیشه چنین است، گرد گردان است

همیشه تا بود آیین گرد، گردان بود

همان که درمان باشد، به جای درد شود

و باز درد، همان کاز نخست درمان بود

کهن کند به زمانی همان کجا نو بود

و نو کند به زمانی همان که خلقان بود

بسا شکسته بیابان، که باغ خرم بود

و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود

همی چه دانی؟ ای ماهروی مشکین موی

که حال بنده از این پیش بر چه سامان بود؟!

به زلف چوگان نازش همی کنی تو بدو

ندیدی آن گه او را که زلف چوگان بود

شد آن زمانه که رویش به سان دیبا بود

شد آن زمانه که مویش به سان قطران بود

چنان که خوبی مهمان و دوست بود عزیز

بشد که باز نیامد، عزیز مهمان بود

بسا نگار، که حیران بدی بدو در، چشم

به روی او در، چشمم همیشه حیران بود

شد آن زمانه، که او شاد بود و خرم بود

نشاط او به فزون بود و غم به نقصان بود

همی خرید و همی سخت، بیشمار درم

به شهر هر گه یک ترک نار پستان بود

بسا کنیزک نیکو، که میل داشت بدو

به شب ز یاری او نزد جمله پنهان بود

به روز چون که نیارست شد به دیدن او

نهیب خواجهٔ او بود و بیم زندان بود

نبیذ روشن و دیدار خوب و روی لطیف

اگر گران بد، زی من همیشه ارزان بود

دلم خزانهٔ پر گنج بود و گنج سخن

نشان نامهٔ ما مهر و شعر عنوان بود

همیشه شاد و ندانستمی که، غم چه بود؟

دلم نشاط و طرب را فراخ میدان بود

بسا دلا، که به سان حریر کرده به شعر

از آن سپس که به کردار سنگ ‌و سندان بود

همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود

همیشه گوشم زی مردم سخندان بود

عیال نه، زن و فرزند نه، مئونت نه

از این همه تنم آسوده بود و آسان بود

تو رودکی را -ای ماهرو!- کنون بینی

بدان زمانه ندیدی که این چنینان بود

بدان زمانه ندیدی که در جهان رفتی

سرود گویان، گویی هزاردستان بود

شد آن زمانه که او انس رادمردان بود

شد آن زمانه که او پیشکار میران بود

همیشه شعر ورا زی ملوک دیوان است

همیشه شعر ورا زی ملوک دیوان بود

شد آن زمانه که شعرش همه جهان بَنَوشت

شد آن زمانه که او شاعر خراسان بود

کجا به گیتی بوده‌ست نامور دهقان

مرا به خانهٔ او سیم بود و حُملان بود

که را بزرگی و نعمت ز این و آن بودی

مرا بزرگی و نعمت ز آل سامان بود

بداد میر خراسانش چل هزار درم

وزو فزونی یک پنج میر ماکان بود

ز اولیاش پراکنده نیز هشت هزار

به من رسید، بدان وقت، حال خوب آن بود

چو میر دید سخن، داد داد مردی خویش

ز اولیاش چنان کز امیر فرمان بود

کنون زمانه دگر گشت و من دگر گشتم

عصا بیار، که وقت عصا و انبان بود

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 238

قصیده اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود

اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود

چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود

خدای را بستودم، که کردگار من است

زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود

همه به تنبل و بند است بازگشتن او

شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود

بنفشه‌های طری خیل خیل بر سر کرد

چو آتشی که به گوگرد بردوید کبود

بیار و هان بده آن آفتاب کش بخوری

ز لب فرو شود و از رخان برآید زود

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 276

قصیده تا کی گویی که: اهل گیتی

تا کی گویی که: اهل گیتی

در هستی و نیستی لئیمند؟

چون تو طمع از جهان بریدی

دانی که همه جهان کریمند

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2141

قصیده مرا تو راحت جانی، معاینه، نه خبر

مرا تو راحت جانی، معاینه، نه خبر

کرا معاینه آید خبر چه سود کند؟

سپر به پیش کشیدم خدنگ قهر ترا

چو تیر بر جگر آید سپر چه سود کند؟

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 263

قصیده مهتران جهان همه مردند

مهتران جهان همه مردند

مرگ را سر همه فرو کردند

زیر خاک اندرون شدند آنان

که همه کوشک‌ها برآوردند

از هزاران هزار نعمت و ناز

نه به آخر به جز کفن بردند؟

بود از نعمت آن چه پوشیدند

و آن چه دادند و آن چه را خوردند

اشتراک گذاری :

نفر پسندیدن
امتیاز5 بازدید : 2154
1 2 3 4 5 6 صفحه بعد

تعداد صفحات : 6

تبلیغات
محل تبلیغات
موضوعات

انواع شعر

لیست شاعر ها

آمار سایت
  • کل مطالب : 995
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 35
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 207
  • آی پی دیروز : 231
  • بازدید امروز : 331
  • باردید دیروز : 586
  • گوگل امروز : 17
  • گوگل دیروز : 20
  • بازدید هفته : 1,868
  • بازدید ماه : 13,828
  • بازدید سال : 137,815
  • بازدید کلی : 728,215